من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

نسبت به  یک ماه پیش عوض شدم . دست برداشتم  ، بیشتر رها کردم . اصلو گذاشتم به اینکه فقط راحت تر بگذره با درد کمتر.یه شبهایی هم  مثل دیشب خیلی سخت گذشت . پذیرفتم مثل من که از خودم خسته م و نمیتونم خودمو عوض کنم ، تیمسار هم نمیتونه ‌.قبول کردم من هر چقدرهم  تلاش کنم کاری کنم که خودش از خودش مراقبت کنه اون نمیتونه.اونم مثل من.چطور من نمیتونم صددرصد مراقب تغذیه و سلامت خودم باشم و گاهی اشغال پاشغال خوردم و بلافاصله اثرشو روی بیماریم گذاشت اما بازم اشتباه کردم بازم تکرار کردم؟ پذیرفتم اونم نمیتونه پذیرفتم تا وقتی که هستم و میشه، خودم سالاد و سبزیجاتش رو با سینی ببرم توی اتاق و حتی بریزم توی حلقش  و با فکر وقتی که دیگه نیستم همه چی رو  سخت تر  نکنم .