من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی



اجازه  بدهید حداقل این قسمتش را منتشر کنم که نکند خدا راستی راستی  با من  مشکل شخصی  دارد؟   که  این  آدمهای  عجیب غریب   را همش  تو ی  کاسه ی من   می گذارد ؟

 واقعا؟  واقعا  خدا  نشسته  از مغزش  کار می کشد  که  امروز  چطور  یا  به وسیله ی چه کسی  این آدم را  ناامید  کنم؟ 

مطمئنم این بار قبلش  معجون پسته  و شیر موزعسلی  چیزی  زده بود . کارش حرف  نداشت. معجزه ی این بارش  این است که دهانم  را دوخته . اما  شاید بالاخره باز شد. یعنی میخواست  چه چیز را  یاد بگیرم ؟ هرگز به احدالناسی  اعتماد نکن ؟ آسته برو آسته بیا و  مثل دزدها  صورتت رو  بپوشا ن  و مراقب  اثر انگشتت روی اشیاء  و ... و  دیگر  چیزها  باش ؟ 


 من  فقط در شوک  بدی  فرو رفتم . آدم اینطور مواقع باید به چیزی  ایمان  داشته باشد  تا سرپا بماند.یا کسانی  را  داشته باشد . شاید  بهتر باشد  سری به  برادرزاده ام  بزنم . تنها موجودی  توی دنیا که  فعلا  مرا  دوست دارد و حاضر است  با کمی اغماض  حتی  تختش  را به  من  بدهد و خودش  روی  زمین بخوابد . مهری همیشه بر این عقیده است که  خواهر برادر گوشت  هم  رو  میخورن  اما  استخوان هم رو  دور نمیندازن . به یک همچین چیزی دارم باور پیدا میکنم  اما نمیخواهم باور کنم . قبلا باورهای دیگری هم داشتم  که  نابودی اش را به چشم دیدم  .دیگر  هیچ چیز را باور نمیکنم  . شاید این بهترین کار برای  آدمهای  بی ایمانی مثل من باشد .