به اتاق تیمسار رفتم و در خصوص یکی از ده ها مصائب مسیح ( بخوانید جین ) یعنی حل یکی از مشکلات لوسین از او تایید گرفتم تا بعدها حرفی نباشد . از من خواست بنشینم . طبق معمول با این تقاضا بی قرار شدم . از صحبتهای این مرد فراری ام . کمی راجع به درد و دل های پسرش حرف زد .پیرمرد در حالیکه مدتهاست خودش را در اتاقش حبس کرده گلایه کرد که پسرکش در حسرت یک بار نشستن خانواده سر یک سفره است .
من :|
سفره :|
واقعا توان هضمش رو ندارم .