من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

بذار و برو




عوض شدم آره !

یه زمانی خوب حرف میزدم  .....

نوشتنمم خوب بود.......گهگاهی شاعر هم میشدم  ٬ نقاشی هم میکردم.......

اما خب خشکید چه میشه کرد؟

نقاشی دیگه برام مهم نیس حال خراب با این چیزا  خوب نمیشه !

این ی آدم جدیده که معتقده نقاشی دساتو رنگی میکنه و سینه اتو به خس خس میندازه.........

آدمیزاد  از جای دیگه حالش خوش میشه .......

چاره ی کار ٬  گاهی فقط رفتنه .........

اونم بی چمدون بی خداحافظی ٬  مث فرار کردن........

بذار راحت تر بگم ؛باس بزنی به چاک وگرنه کارت ساخته س!!!!!!!




بعدا نبشت:

از خودم میترسم.اینجا٬ این وبلاگ درون منه و انگاری وضعیتش مشخصه اما من اون بیرون این نیستم! کسی متوجه نمیشه من مشکلی داشته باشم و این خیلی بده که ظاهر و باطن آدم انقدر تفاوت داشته باشه چیز جالبی نیست آدم اینهمه تو خودش ریخته باشه!


میون اون همه اضطراب ٬ درحالیکه میخواستم با موبایل با مهربانو حرف بزنم ٬ از دهنم در رفت و جلوی برفی گفتم: خدایا به من یه آرامشی عطا کن......

پرسید : مگه نداری؟!