من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

صبح جمعه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یه بار آسمونو بیارم تو خونه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

باد هوا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

از سرکوچه تا خونه با ماشین ۲دقیقه هست

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

گرسنگی حاد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خیلی ساده

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یه طوفان ملایم



حس آوارگی  دارم.

انگار دارم اینجارو هم از دست میدم.





پیوست پست دیشب

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تیلو تیلو جان


تیلو تیلوی مهربونم  قدم سر  چشم من گذاشتی  و اگه  نظری داری  افتخار بده و   توی این پست برام بذار 

:گل::گل:

زمستون انتقام منو از بهار گرفت



دیروز ۱۳ به در خوبی بود و به خوبی به در شد  اما من برگشتم خونه...........خونه همونجاییه که بود!


دیروز من بودم و تیمسار ومهری و خاله م.۴ نفر! کل روز رو بیرون بودیم هی رفتیم اومدیم. ۴ نفر!!!

منظره شکوفه ها و برف!

چندتا قایق کاغذی درست کردم جلو در خونه مون انداختم به آب.تا سر کوچه رفت و بعدم مچاله شد. عمرش سر اومد.

دیشب تو ماشین که تنها بودیم به تیمسار گفتم :خاله هی میگه کاش ۱۰ تا ماشین بودیم و فلاااان و.......اما من از شلوغی خسته میشم [تو دلم گفتم از خندیدن زیاد خسته میشم طوریکه انگار که دارم از تظاهر زیاد خسته میشم!] ینی  خوش میگذره اما دوس دارم  زود برم [تو دلم گفتم زود برگردم به انزوای خودم گوشه خلوت خودم، اگه کلمه انزوا از دهنم در میرفت کل روزمون همونجا به  فنا میرفت]

در کل گرفت چی میگم فهمید منظورم همون انزوای لعنتی موروثی خونوادگیمونه.


یه محل تفریحی هست خارج ازشهر نزدیکمونه ، چندبار رفتیم دیروزم با خاله رفتیم یارویی که جلوی در مسئول چک کردن ورودیه  طوری نگاهم میکرد انگار با خودش میگفت:این دختره هر هفته همین لباسارو میپوشه میاد اینجا!!

باید به این دوست عزیزمون بگم که بنده نه تنها هر هفته که اینجا اومدم ،بلکه کل پاییز و زمستون رو همین ست لباس رو در دانشگاه،مهمونی،خیابون و کوه! پوشیدم!

  خب حق داری تعجب کنی  من یک کم فرق که چه عرض کنم کلللی فرق دارم ! من یه دست لباس خوب میگیرم اون قدر میپوشم تا همه که چه عرض کنم خوده لباسه هم به التماس بیوفته که منو نپوش دیگه حالم از ریختت بهم خورد!

دیروز من تنها جوان موجود در اکیپ! بودم  بعد خب یه سری دیگه هم بالاخره اومده بودن اون اطراف که حالا یا خونواده بودن یا مجردی...... بابا ملت خوشتیپ ندیده ان!ندید بدیدا !

 راه میرفتیم داشتم سر به سر تیمسار میذاشتم که متوجه شدم  باااااز دارن نگاه میکنن هی شیطونه میگفت برم آدرس اون یارو ورودیه تفریحیه رو بشون بدم که بشون بگه این دختره همین یه دست لباسو بیشتر نداره!

یه راه دیگه هم این بود که عینکمو بردارم کاملا ناامید بشن ازم !!!

یه احتمال دیگه که الان به ذهنم رسید اینه که تو دلشون طبق معمول داشتن میگفتن :آفتاب بدم خدمتتون???


بی شعورا



من خود آن سیزدهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

انقراض



 ممکنه نسل انسان با هیچ کدوم از  پیش بینی های صورت گرفته  منقرض نشه 

شاید زن ها با پیشرفت علم ، از یه جایی،شروع کنن به نبودن به فرزند دختر به دنیا نیاوردن به ازدواج نکردن به بچه دار نشدن....

 البته دانشمندان عزیز برای این هم راهی پیدا میکنن و شاید هم جایگزینی برای زنها پیدا کنن و شاید هم زنهای خوشبختی باشن که دلشون بخواد یک زن دیگه به دنیا اضافه کنن!!!!! اما خب  به نظر من این احتمال هست که موجی از افسردگی و  ناامیدی  دنیا رو فرا بگیره و آدما با اراده خودشون از بودن دست بکشن!








میگن دردم عین نمک نسبیه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.