من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

نگرانم فکری ام میترسم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دختر یا پسر?



اونایی که فکر میکنن بزرگ کردن دختر از پسر به مراتب راحت تره!

بذارید بهتون رک و پوست کنده بگم شما دختر پر دردسر نداشتید و ندیدید و گرنه بین یه دختر یاقی و یه پسر یاقی ،اون دختره س که بدتر نقره داغتون میکنه!

اونه که تو جامعه ما آبروتون رو بیشتر به خطر میندازه 

 پس برید خداروشکر کنید!

لال مونی هم بگیرید بد نیست...



خدایی از خداحافظی خرتر?

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اگه میشد



کاش تو هم وبلاگ داشتی

بی سر وصدا میخوندمت ......

شاید حتی اگه مثل من نوشته بودی راضی نیستی !



به سرم میزند این مرتبه حتما بپرم



شرایط طوری شده که دلم میخواد از هر بندی رها بشم همه رازهامو داد بزنم تمام ترسهامو عملی کنم و به وقوعشون کمک کنم جوری که دیگه چیزی واسه از دست دادن نداشته باشم.اینطوری قوی میشم .....اما یه چیزی کمه.....فکر کنم آدم فراموش میکنه قدرت رو برای ،حداقل حفظ داشته هاش میخواد.........




جمعمان جمع است



همممیشه خدا  یک دردی هست

در یک جمع بیش از تعداد نفرات ، احمق هست


همیشه یک لجباز هست یک از خودمتشکر هست 



نرم و نازک

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تمام غصه های زندگی من ، من و تو هستیم



امروز رو تماما خندیدم اما حالا شب است وقت زار  زدن

هرجا که برم حداقل وقتی که برگردم  واقعیت منتظر من هست تا آوار بشه رو سرم 




شبهای دلتنگی از تو مینویسم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دلم میخواس تویی بودی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.



حالم نخشه بهلینم و حال خوم



یه شب رویایی



مهمون داریم مجبورم روی زمین بخوابم اتاقم شمالیه و یخ! 

دیشب خیلی خوابم میومد اما کمر و گردنم هر کار میکردم بالانس نمیشد و کلافه شدم تا خوابم برد چه خوابی!

خواب بدی بود

داشتن اذیتم میکردن به پهلوهام هی چیزی میزدن

هرچی بسم الله گفتم نرفت فکر کردم دیگه دارم میمیرم خواستم اشهد بگم اما درست حسابی یادم نمیومد هی جابجا میگفتم کلماتو. تا اینکه تموم شد و یه کم دیگه خواب دیدم که دارم اینارو تعریف میکنم اما اونم خواب بود 

یه دفعه با گردن درد و کمرد درد شدید از خواب پریدم و تا ۱ دقیقه گیج بودم بعدم  میترسیدم دوباره  خوابم ببره رفتم توی حال کنار کاندیشنر دراز کشیدم هی از این پهلو به اون پهلو بازم کمرم بالانس نمیشد تا یه کم خوابم گرفت صدای ونگ ونگ بچه بلند شد.گفتم الان بزرگه میاد اینجا بخوابه باز بلند شدم رفتم توی همون اتاق و تا همین الان سرم درد میکنه و  همه بدنم خشک شده و اوقاتم سگیه.





نی نی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اول صبحی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.