من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

تو شفاخونه از خیر ارشاد بگذرین


روسریت افتاده .  زهر  مار  روسریت افتاده  ، ای  به قبر...  که روسری من   افتاده  .  زنا  کردن  راحت تر  از  افتادن  سهوی روسری  تو این خراب شده س :| 

 تازه بعد چک کنی ببینی نیوفتاده فقط عقب رفته :|   قطعا  که  من بابت  هشدار نا بجا  مورد عنایت قرارش دادم    ولی  کاش حوصله داشتم صرفا بابت  تذکرش  خشتکشو  می کشیدم سرش . 


و پزشکان عزیز وطنم !  سوال  استرس داری  اعصابت خورده  دیگه برا  ایرانیان  کارکرد  نداره .  هر ایرانی  یک  واحد  استرس و اعصاب خوردی  !  لذا به جنبه های دیگر درمان بپردازید  . 

 سپاس .



 از همه چیز  خسته شده ام  اما  از خستگی  لابد نه .  چون به همه چیز پایان دادم  اما به خستگی نه . 






خوشحال نیستم  از حضور شبانه روزی ات  در وبلاگم (  بلانسبت دوستان ) 



اینجا  چیزی برای  خواندن  تو  وجود  ندارد اما اگر  چیزی هست که میخواهی  بدانی  می توانی  پیام  خصوصی بدهی  به هر حال  شما آلردی  حریم  خصوصی من را  نقض کرده ای. 






 ویدیو های  عتیقه  از  آدم های مرده نگاه میکنم و  صفحه رو می پام  که  کی دوربین روی  صورتش میره  و  دوست دارم پرت بشم به لحظه ای  که نمی دانستم و نمی دانست که  خواهد مرد . و  الان در همان  لحظه هستم  .


لمس شدم  . یا  اینکه حالا  حالاها  قرار نیست جراحت  تازه ای بردارم  . زخم های قدیم  هستن که عمق پیدا میکنن  ولی من دردی حس نمیکنم   فقط  ممکنه از شدت خونریزی  سرگیجه بگیرم  و نفهمم علت چیست .  این معنای دسترسی نداشتن به  احساسات  خود است . 

شب سختی  بود  .

 به خودم گفتم  :

+قوی  باش! 

- چرا؟ 



آنها



آزااااد  و رها ، هستند ! 



باید زودی یک ریمل بخرم



مجموعه ی کابوسهای  جزئی  نام سریالیست  که شب ها  در خواب می بینم . جزئی ترین و بی اهمیت ترین نگرانی های عمق  وجودم  چاشنی اضطراب  این خوابهاست . مثلا  چی؟ مثلا  اینکه  موقعیت مهمی در زندگی من  در  حال  اتفاق است . ریمل من تمام  شده  و به همسر برادرم  که با ریمل بسیار زیبا می شود  با  حرص و شوخی،   برای بار هزارم می گویم  : باز  تو داری ریمل می زنی ؟! 

  


پ.ن:  در این  میان در  خوابم  مهری فلان شخص   بی معرفت را خبر کرد که برای من کاری  انجام دهد . من  به او گفتم  از تو دیگر  مرگ هم قبول نمیکنم !  بدترین اخلاقم همین است  ظاهرا  کینه ای هستم.



معذرت میخوام


یکی  از آرزوهای  ساده  ی مهری   لم  دادن  در  وان شیر است  . واقعا ساده  است ، خوب فکرش رو بکنید... فقط یک وان میخواهد (که  هر طور فکر میکنم انقدر لوکس  نیست که در خانه های ما موجود نباشد.) و  به  اندازه ی مصرف  یک هفته ی  تیمسار ، شیر ! 

وقتی  آرزوی  به  این سادگی مادرم را   نمیتوانم برآورده  کنم  زندگی  به درد نمیخورد . وقتی  در جواب قربان صدقه ی آبکی  پدرم  نمیتوانم لبخند بزنم  و  تشکر کنم و قربان صدقه اش بروم ، زندگی  آنچنان به درد نمیخورد  .  من  فقط می توانم از گربه ها معذرت خواهی کنم . همین امروز  این کار را کردم و بخاطر اینکه  ناخواسته  ترساندمش   گفتم :"  معذرت میخوام " 




دیروز جنگیدم .  امروز هم صبح آرامیست . در  این لحظه راضی ام که حرمت ها را نشکستم . شاید دارم   ری  میکنم ،   شاید هم  نه، چون فردا  روز  دیگریست  و من هر لحظه  آدم دیگری . جهان من ناپایدار است .





آدم های  خودخواه  فکر میکنند به همین سادگیست  اما  جدال  هر روز صبح  من  نشان میدهد  به همین سادگی نیست . لااقل نه  برای من . 

 هر روز صبح با حال بدتر از صبح های گذشته بیدار  میشوم  و  خودم  را گول میزنم  که برای هیچ است .


امروز تصمیم گرفتم امروز صبح را بجنگم و سختی بیرون رفتن از این بیابان   را به جان بخرم  اما از نیمه ی راه  برگشتم. کاهش  وزن مجدد رمقم  را گرفته  . امروز  روز سکوت  خانه و صلح است .  شاید فردا صبح دوباره جنگیدم . 


همیشه  سعی میکردم  پدرم  رو توجیه کنم  که باید  امیدوار بود تا کمکش کرده باشم  با افسردگی  ذاتی اش مقابله  کند و هم  او و هم   ما  زندگی راحت تری  داشته باشیم  اما  برای بار اول  احساس حقیقی ام رو  به او  گفتم . در مقابل توصیه   دستوری  اش برای  داشتن حس زندگی  ، به او  گفتم  زندگی  به درد نمیخورد و  اتاق رو  ترک کردم . وا  دادم  . حتی امیداورم  صداقتم را   باور  کرده  باشد  !

خاطرات هاشمی رفسنجانی _ سد لتیان


 صبح که بیدار شدم همچنان  حالم  خوش نبود .  مهری  متوجه  شد ‌ ‌. برایش توضیح دادم . پرسید  چیزی  احتیاج دارم یا نه  .  گل گاوزبان خواستم   .گفت  پس  این  کلونازپام که روی  اپن  بود   رو  تو  میخوری. گفتم  نه همیشه . گفت همه ی  اینها  بخاطر  او  است  نه ؟  گفتم  نه  !   بخاطر  او ، بخاطر همه کس،  بخاطر  تو  و تیمسار .  بخاطر تمام فشارها .




نصف شبی  مضطربم و گریه میکنم و  احتیاج  به  آرامبخش یا قرص خواب دارم.  همینقدر  متزلزل و بی ثبات