-
بیان نظراتم به طور یک طرفه ، پیشاپیش عذر میخوام
جمعه 12 دی 1399 14:04
یه عده هموطن مقیم خارجه هم درد شکم سیریشون گرفته و میگن سال نو ، فقط سال نوی ایرانی :| هموطن تو اینو بگیر اونو بیشتر بگیر! یه سالی برگرد در این جغرافیا زندگی کن اون وقت می بینی به سال نوی دورافتاده ترین قبایل سرخ پوستی هم احتیاج داری واسه در اومدن از حال نکبت . این بنده ی حقیر فدوی امت که قدیما هیچ مناسبتی رو حساب...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 دی 1399 23:51
نمیدونم علائم بازگشت غرورآفرین دوره های حاد افسردگیه یا نه ... اما من انگار دلم برات خیلی تنگ شده و باور مردنت هنوزم امکان پذیر نیست .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 دی 1399 19:07
یه چیزی تو دنیا خیلی آزارم میده . اونم اینکه آدما به افرادی که خیلی بدبختن و از همه بیشتر در رنجن کمک نمیکنن اما به ادمایی که اوضاع بهتری دارن کمک میکنن . به کارتون خوابی که کنار خیابو ن یخ میزنه کمک نمیکنن ، یه وعده غذا برا معتادی که قطعا بدبخته نمیخرن ، یه شاخه گل زورشون میاد ولخرجی کنن سر چهار راه اما اگه یه آشنا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 دی 1399 17:23
پریشبا رفتم سر قرصای این مرد . از قرصای قلبش که سر درنمیارم راحت میتونه بپیچونتم ولی دو تا جعبه ی کامل قرص پروستاتش رو گذاشته بود کنار . _ اینا رو میخورین؟ + نه اونا مال روده س هر وقت خواستم برم اندوسکوپی باید بخورم . _ روش واضح نوشته پروستاتان ، مال پروستاتتونه که بزرگ شده ! + عهههه اشتباه دیدم . قشنگ دو ماهه نخورده...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 دی 1399 01:06
دیگه احساساتم عمق پیدا نمیکنه .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 دی 1399 19:20
به زندگیم تنوع میدم و کارهای جدید میکنم . کارهای جدید چیست؟ سفر به مالدیو؟ خیر ! دوختن دکمه های افتاده . خریدن چیزهای غیر ضروری که تناسبی با جیبم ندارند. بخشیدن پول های اندکِ شرم آور به خیریه ها . دور انداختن لباسهای کهنه ای که دوستشان ندارم همزمان با پوشیدن لباسهای کهنه ای که دوستشان دارم. شرکت در کمپ ترک اعتیاد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 دی 1399 15:14
توف تو جوونی ای که ما داشتیم که گذشت . این دو تا پیری که بلای جون من شدن بیشتر جوونی کردن از من . تا یکیو میارن تلویزیون که از دورغوزآباد دکتری چیزی شده ، ننه آقای طلب کار نسل ما سرتا پا گوش میشن واسه گوش دادن و سرتا پا چشم میشن واسه چپ چپ نگاه کردن به ما ، فردا صبحش هم میشن زبون که نیش بزنن به گربه بگن تا ما بشنویم ....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 دی 1399 13:35
دلم تنگ شده . برای حس تپش قلب یک آدم ، برای گرمای دست دیگری . خیلی وقته که انسانی رو لمس نکردم . دلم برای آغوش آدمای غیر محبوبی تنگ شده که دل کسی ساااالهاااست اینجا یادشون نکرده. برای تو که نگین کوچکی بودی ، چی شد که یهو غیر قابل بخشش شدی .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 دی 1399 19:27
نمیدونم این زن چه سحر و جادویی داره که هر وقت دو کلام اجازه میدم باهام حرف بزنه ، با همون دو کلام کاری میکنه دیگه حرف نزنم . یعنی دو کلمه به مدت دو روز با مهری ارتباط برقرار میکنم به مدت سه چهار ماه با هیچکس حرف نمیزنم .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 دی 1399 18:09
دلم میخواد از خودم بپرسم + الان حالت از چی بده ؟ ++ و یک جواب داشته باشم . +چی حالتو خوب میکنه ؟ ++ و یک جواب داشته باشم . پ.ن: موقتا مینیمالیستی ، نظم در محیط و در مغزم و در نتیجه افزایش بهره وری حال منو خوب میکنه .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 دی 1399 13:41
یک دقیقه طولانی تر... دیشب یک دقیقه بیشتر ا ز باقی شبهای سال با هم قهر بودن :|
-
عشق سالهای کرونای سگ پدر
شنبه 29 آذر 1399 16:58
کنار نرده ها تو مه و بارون واستادم با نسکافه ی طبق معمول یخ زده ، زل زدم شاید تو این بیابون چیزی واسه زل زدن پیدا کنم . همه همسایه ها هر شب انگار مردن ، چراغ همه خونه ها همیشه خاموشه، یه صدای موزیکی در نمیاد از این خونه ها. قبلا زن همسایه که معرف حضورتونه جمعه ها لااقل یه ممد نبودی ای دعای عهدی چیزی میذاشت می فهمیدیم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 آذر 1399 10:07
چقدر دلم تنگ شده . برای خوشحال بودن . برای اینکه صبح که چشمامو باز میکنم خنثی باشم . وقتی بیدار میشم نترسم ، اضطراب نداشته باشم غمگین نباشم درگیر اراجیفی که شب دیدم نباشم ، هیچی تو ذهنم نباشه. صبح که بیدار میشم جوری باشه که انگار واقعا تمام شبو استراحت کردم .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 آذر 1399 13:14
دیشب دوباره روی بوم بودم . از کوچه ی پایینی ( اینجا کوچه ها پلکانیه) میخوام بیام بالا .باید مسیرهایی که با ازمون و خطا بهشون رسیدم رو طی کنم. از روی همون دیوارهای همیشگیِ همون خونه های همیشگی میام روی همون بوم های همیشگی و از گربه بودن هم دلزده میشم . آهنگ پیشنهادی : بحلم معاک_ نجاة الصغیرة
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 آذر 1399 11:13
دلم میخواس زبان دیگری میشدم و به خانواده م هشدار میدادم بابت روزی که ممکنه نزدیک باشه . روزی که از راه برسن و با منظره ی ویران کننده ای روبه رو بشن . فقط به این دلیل که دلم نمیخواد تقصیر زهرمار بودن باقی زندگیشون رو بندازن گردن اتفاقی که من رقم بزنم . کاش به طریقی بهشون الهام میشد که یک سال دیگه برای من و برای اونها...
-
حیوان مورد علاقه من همیشه کلاغ بوده
شنبه 22 آذر 1399 12:13
برف اومده. رفتم رو بوم . نسکافه در عرض سی ثانیه سرد میشه و بی فایده .چندتا جا پای گربه فیک ساختم و زل زدم به شیطنت گربه که بعد از چند قدم پاهاش رو چرخونده و پریده پایین. نشستم لب بوم برفا رو لقمه میکنم میکشم رو آجرها و آب میشن و دونه دونه آجرها خیس میشن . یک لحظه موزیک ر و قطع میکنم شاید از صدای محیط خوشم بیاد . نه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 آذر 1399 03:10
این اواخر هر وقت بابا میاد سمتم دستمو بگیره ناز کنه ملچ مولوچ کنه تو ذهنم جوری دستشو پس میزنم که بخوره تو دهن خودش . اون منو با سایه ها تنها گذاشت .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 آذر 1399 16:31
۱) از سرزنش شدن بیش از هر چیز دیگه ای خسته ام . ۲) اینکه هیچ وقت معنی حمایت رو نفهمیدیم این حق رو بهمون نمیده که هرگز هیچ کس رو مستحق حمایت ندونیم .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 آذر 1399 22:07
نمیدونم چرا حتما باید تمام نودل های جهان رو بخورم تا باورم بشه همه شون خیانتکارن . این وسط هر بار برای فرو دادنش چیزهای خوشمزه ای رو هم فدا کنم . این بار پاستیل. و آدم افسرده ای که شب نودل با پاستیل خورده الان چه حالیه ؟ حتی سعی نکنید بفهمید. پ.ن: بیماریمو پیگیری نمیکنم میدونم کار درستی نیست ... پن: ولی آخه کی گفته...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 آذر 1399 12:53
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 آذر 1399 02:19
متاسفانه امشب هم کمی عاشقم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آذر 1399 17:53
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آذر 1399 18:48
مثل چی از بیوپسی می ترسم . از همه فرشته هایی بدجنسی که ازم متنفرن خواهش میکنم این بار لطف کنن یک نفر رو بفرستن بالا سرم دستشو بگیرم لااقل .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آذر 1399 14:18
بعضی وقتا مهری پیشم گریه میکنه . اغلب زمانهایی که منت تیمسار بهش سنگین اومده. اگه بگی اندازه ی یک سر سوزن از گریه ش تحت تاثیر قرار بگیرم ، نمی گیرم . چی شد که اینطوری شد طولانیه . از بیرون خیلی بد به نظر میرسه که اشک مادر ادم دربیاد ولی هیچ حسی نداشته باشی . ولی قصه ش طولانیه و شما خبر ندارین و منم توانشو ندارم جزئیات...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 آذر 1399 11:11
هر چی فکر میکنم سالگرد تولد آدم بهترین زمان برای مردنه . کاش من این جسارتو داشتم . از رنجی که میکشم فرسوده شدم .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 آذر 1399 01:05
Neale Donald Walsch When Everything Changes, Change Everything اینو صوتی گوش میدم ، فارسی، لسنینگ من اونقد خوب نیس که انگلیسی گوش کنم . لسنینگ من حتی تو فارسی هم خوب نیس، بگذریم ،کتاب صوتی برای من سخته چون تمرکز ندارم و چیزی متوجه نمیشم اما تمرین تمرکز باعث میشه کمتر با اُور تینک خودمو آزار بدم. خوشم اومده ازش .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 آذر 1399 12:21
روی سطح موندن کار خیلی چالش برانگیزیه برام دیشب یک دزد توی خونه ی ما جشن تولد گرفته . صبر کردم اون زن و مرد به خواب برن ، یک کیک من درآوردی با یه شمع من درآوردی تر فراهم کردم ، لباسی عوض کردم ، پشت در صندلی گذاشتم ، با هندزفری موزیک گوش کردم و در سکوت رقصیدم بعد سالها شمع تولد فوت کردم. فکر کردم اینو به خودم بدهکارم ....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 آذر 1399 01:03
حوالی همین ساعات در خانواده ای ... چشم به جهان گشودم . موزیک پیشنهادی امشب (rum n cocacola (shake it up well
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 آذر 1399 00:10
وقتی آدم بدی باشی دیگه هیشکی اون بیرون دلش واسه اندوهت نمی سوزه.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آذر 1399 14:39
در این زندگی کوتاه روزها کاظم الساهر گوش کنید و شبها tamino، مخصوصا habibi. حتی اونقدری زیبا که تماشاشون کنید.